معنی تور گردن - جستجوی لغت در جدول جو
تور گردن
از تیغه ی تبر تا محل دسته ی آن
ادامه...
از تیغه ی تبر تا محل دسته ی آن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر غور کردن
غور کردن
غُور کَردَن
کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
ادامه...
کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تار کردن
تار کردن
تار کَردَن
تاریک کردن، تیره ساختن
ادامه...
تاریک کردن، تیره ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر دور کردن
دور کردن
دور کَردَن
چیزی را در فاصلۀ دور قرار دادن، کسی را از خود راندن یا به محل دور فرستادن
ادامه...
چیزی را در فاصلۀ دور قرار دادن، کسی را از خود راندن یا به محل دور فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر زور کردن
زور کردن
زور کَردَن
زور و قوه به کار بردن، ظلم و تعدی کردن
ادامه...
زور و قوه به کار بردن، ظلم و تعدی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر جور کردن
جور کردن
جور کَردَن
فراهم و آماده کردن، مرتب و هماهنگ کردن
ادامه...
فراهم و آماده کردن، مرتب و هماهنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر شور کردن
شور کردن
شور کَردَن
مشورت کردن، کنکاش کردن، رای زدن
ادامه...
مشورت کردن، کنکاش کردن، رای زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر زور کردن
زور کردن
فشار دادن، ظلم کردن ستم ورزیدن
ادامه...
فشار دادن، ظلم کردن ستم ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گور کردن
دفن کردن مرده را: نصر سیار برو اصل عمرو نماز کرده اندر سراپرده خویش گور کردش. یا به گور کردن، دفن کردن
ادامه...
دفن کردن مرده را: نصر سیار برو اصل عمرو نماز کرده اندر سراپرده خویش گور کردش. یا به گور کردن، دفن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ترور کردن
ترور کردن
قتل سیاسی با اسلحه
ادامه...
قتل سیاسی با اسلحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن
انگاردن انگاشتن چیزی را در ذهن آوردن انگاشتن اندیشیدن، خیال کردن فرض کردن
ادامه...
انگاردن انگاشتن چیزی را در ذهن آوردن انگاشتن اندیشیدن، خیال کردن فرض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر توس کردن
توس کردن
به سلامتی دادن
ادامه...
به سلامتی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تار کردن
تار کردن
تاریک ساختن، کدر کردن تعرض کردن
ادامه...
تاریک ساختن، کدر کردن تعرض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر شور کردن
شور کردن
پر نمک بودن
ادامه...
پر نمک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر دور کردن
دور کردن
بفاصله ای بعید فرستادن
ادامه...
بفاصله ای بعید فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
جور کردن
ستم کردن ظلم کردن، یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن
ادامه...
ستم کردن ظلم کردن، یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر غور کردن
غور کردن
کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن
ادامه...
کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فتور کردن
فتور کردن
غلو کردن سخت از اندازه در گذشتن
ادامه...
غلو کردن سخت از اندازه در گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کور کردن
کور کردن
نابینا ساختن اعماء
ادامه...
نابینا ساختن اعماء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر غور کردن
غور کردن
((غَ یا غُ وْ. کَ دَ))
در عمق مطلبی دقت کردن، به دقت رسیدگی کردن
ادامه...
در عمق مطلبی دقت کردن، به دقت رسیدگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر فتور کردن
فتور کردن
((~. کَ دَ))
غلو کردن، سخت از اندازه درگذشتن
ادامه...
غلو کردن، سخت از اندازه درگذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویر جور کردن
جور کردن
((کَ دَ))
یکسان کردن، یکنواخت گردانیدن
ادامه...
یکسان کردن، یکنواخت گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تیر کردن
تیر کردن
((کَ دَ))
نشان کردن، هدف قرار دادن، کسی را تحریک کردن، به کاری واداشتن
ادامه...
نشان کردن، هدف قرار دادن، کسی را تحریک کردن، به کاری واداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تور کردن
تور کردن
شکار کردن
ادامه...
شکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تصور کردن
تصور کردن
پنداشتن، انگاشتن، گمان کردن، هوشیدن
ادامه...
پنداشتن، انگاشتن، گمان کردن، هوشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر تورم کردن
تورم کردن
آماسیدن
ادامه...
آماسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تور کردن
به دام انداختن، شکار کردن، صید کردن، رام کردن (جنس مخالف)
ادامه...
به دام انداختن، شکار کردن، صید کردن، رام کردن (جنس مخالف)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویر کور کردن
کور کردن
Blind
ادامه...
Blind
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر تصور کردن
تصور کردن
Fancy, Figure, Conceive, Conceptualize, Imagine, Visualize
ادامه...
Fancy, Figure, Conceive, Conceptualize, Imagine, Visualize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر ترور کردن
ترور کردن
Assassinate
ادامه...
Assassinate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر کور کردن
کور کردن
کور کَردَن
cegar
ادامه...
cegar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر تصور کردن
تصور کردن
تَصَوُّر کَردَن
зачать , концептуализировать , воображать , представить , визуализировать
ادامه...
зачать , концептуализировать , воображать , представить , визуализировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر ترور کردن
ترور کردن
تِرُور کَردَن
убивать
ادامه...
убивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر ترور کردن
ترور کردن
تِرُور کَردَن
ermorden
ادامه...
ermorden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر تصور کردن
تصور کردن
تَصَوُّر کَردَن
empfinden, konzipieren, sich vorstellen, visualisieren
ادامه...
empfinden, konzipieren, sich vorstellen, visualisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی